کلیدر

گاه چنین است که جهنم هم دلچسب می نماید.  فریب پیچ و تاب شعله، به خود می کشاندت. می بلعدت. کدام کس توانسته است آتش را زشت بشمرد؟ عشق سودایی، همان آتش است. به خود می کشاندت، فرو می بلعدت، آتش میزند، آتشت می کند. به آنکه درافتی، خود آتشی. خود آتش! بسوزد این خرمن…...

خاک و آدم

وینوبا: در کتاب مقدس “پانیشاد” خوانده ام که پادشاهی گفته است: “در قلمرو سلطنت من دزد و خسیس وجود ندارد و ما خوب می دانیم که اگر خسیس و پول جمع کن در دنیا نبود دزد هم پیدا نمی شد. اما کار ما به جایی کشیده است که امروز دزد را در زندان می اندازیم و...

سنگ فرش هر خیابان از طلاست

سعی کنید یک متخصص، یک کارشناس و یک جادوگر شوید و در هر رشته ای که وارد می شوید تلاش کنید که بهترین باشید، علیرغم حرفه ای که انتخاب کرده اید! اگر تعجب می کنید که چگونه می شود این کار را کرد به شما پندی می دهم که هر کاری را که به دست گرفتید کاملا خود را در آن غوطه ور...

حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه

هیچ چیز مثل فهمیدن مرا در هم نمی کوبد، وقتی کسی ادراک نمی کند، یا کم ادراک می کند. اما او می فهمید. او به شدت و با سادگی اعجازآوری می فهمید. آنقدر که روح مرا کنار دیوار می گذاشت و بعد با یک حرف ساده، یا یک پرسش، یا یک کلمه -که از آن پیدا بود عمق همه تقلاهای روح مرا...

سو و شون

من آفتاب لب بامم، اما از این پیرمرد بشنو جانم؛ در این دنیا ، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می تواند اگر بخواهد کوه ها را جابجا کند. می تواند آبها را بخشکاند. می تواند چرخ و فلک را بهم بریزد. آدمیزاد حکایت است. می تواند همه جور حکایتی...

کنار رود پیدرا نشستم و گریستم

“دیگری” کسی است که به من آموخته اند باشم، اما من نیستم. “دیگری” اعتقاد دارد که انسان مجبور است تمام زندگیش را به این فکر کند که چطور آنقدر پول جمع کند که وقتی پیر شد از گرسنگی نمیرد. آنقدر فکر می کند و نقشه می کشد که تنها وقتی می فهمد زنده است...

وجدان بیدار

عدالت در حوصله ی تاریخ نمی گنجد. تاریخ، گاهشمار خونسرد پیروزی هاست و بیگانه با ارزش گذاری های اخلاقی. او تنها به ظفرمندان می نگرد و به شکست دیدگان عنایتی نمی دارد. بی هیچ پروا، گروه ها گروه این سربازان بی نام و نشان را به مغاک فراموشی در می افکند؛ بی هیچ پاس و سپاسی!...